۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

آيت الهي نه هر نام و نشاني است

آيت‌الله به معني "نشانه خدا" درجه اي است که به صورت لقب به روحانيون شيعه داده مي‌شود و از درجات رسمي در مدارس حوزوي شيعه نيست. اين درجه از مراتب بالا در سلسله مراتب مذهبي شيعه است. درجه آيت‌الله العظمي، عالي ترين لقب غيررسمي است، تنها به کساني تعلق مي گيرد که علاوه بر اجتهاد فقهي، مقلدان فراواني نيز داشته باشند. به لحاظ فقهي، عنوان مرجع تقليد جامع الشرايط که بالاترين درجه فقهي شيعه است، تنها به روحانيوني تعلق دارد که در درجه آيت الله العظمي باشند.[1]

كسي كه "نشانه خداوند" لقب ميگيرد چه تفاوتي با مردم عادي دارد و چه انتظاري از او ميرود؟

عظمت اين مفهوم را نبايد دست كم گرفت. نشانه خداوند بودن يعني نشاني از خداوند داشتن. وضوح اين نشانه بايد كاملا عيان باشد چون حتي به اندازه سر سوزني هم نشانه خداوند بودن يعني داراي عظمت و تعالي روحي بودن. كسي كه نشانه خداوند است و اجازه يافته تا مرجع تقليد جمعي از مردم باشد، سخن او براي آنان حجت است درواقع سرنوشت عده اي را به سرنوشت خود گره زده است و نسبت به سرنوشت آنان مسئول است. بنابراين نه فقط عالم به استخراج احكام شرعي بلكه بايد عالم به همه اصول مفاهيم زندگي دنيوي و اخروي و ظاهر و باطن امور باشد. آيت الله يعني كسي كه از زمان خود جلوتر باشد تا بتواند افق آينده را ترسيم و آنچه را كه لازم است تبيين كند. اين امر نياز به كامل انديشي دارد و مسلما كسي كه نشانه خداوند لقب ميگيرد بايد كامل انديش باشد.رسيدن به اين مرحله در توان هر كسي نيست و غير از سعي و اراده پولادين، بايد ظرفيت دريافت علوم جامع دين را داشته باشد و بتواند عنصر پويايي دين را كه وظيفه اصلي اش است حفظ و تداوم بخشد. هماهنگي با عنصر زمان و مكان وجه تمايز و تفوق شيعه است. قشري گري ناشي از عدم اين هماهنگي است.

فردي با چنين وظيفه حساسي هرگز بدون عنايت و لطف و اذن خداوند به اين مهم دست نمي يابد. او بايد بطور عملي و تجربي به درك آنچه كه ميگويد رسيده باشد. از پوسته (شريعت) به مغز دين(طريقت) نفوذ كرده و به روح دين(حقيقت) نائل شده باشد. در غير اينصورت چگونه ميتواند نشاني از حضرت كبريا براي مردمان باشد و آنان را به راهي كه طي نكرده رهنمون شود؟

نمونه ای از مصداق آيت الله بودن، شهيد مطهري است. كسي كه در عمر نه چندان طولاني خويش پربار زيست.وي از هوشيارترين علماي روزگار خود بود كه در امور مختلفي از جمله خطر صهيونيسم يا تحريفات وارد شده به دين دست به روشنگري زد. آثار به جامانده از او جزو معتبرترين و مهمترين آثار در حوزه اسلامي است. او نيز به راستي از زمان خود پيشتر بود. شهيد آيت الله مدرس نيز روحاني مبارز و حق گويي بود كه صفحات تاريخ اختناق پهلوي به نام او مفتخراست.

مراجع گرانقدر بسياري بوده و هستند كه گفتارو رفتارشان از تعالي روحاني شان حكايت دارد.مانند آيت الله بهجت، آيت الله حسن زاده آملي و ..... كه در اين باب، مجال پرداختن نيست.

اما در مقابل بعضا با مراجع و علمايي روبرو ميشويم كه نوع گفتارشان اگر اشتباه هم نباشد، نشان از عدم كامل انديشي و هوشياري دارد. متاسفانه برخي نظرات علماي عالي مقام با چالشهاي جدي حتي از سوي ديگر روحانيون روبروست كه اين امر سبب ميشود جايگاه مرجعيت و روحانيت در نزد مردم خصوصا نسل جوان تضعيف شود.

در ادامه بعنوان مصداقي از اين دست به دو مورد اشاره ميشود؛

دو سه سال پيش نقل قولي از آيت الله مصباح يزدي مطرح شد كه در مطبوعات آن وقت سبب نظريه هاي متعددي در له و عليه آن به چاپ رسيد و حساسيت هاي زيادي را برانگيخت. از مضمون سخنان آيت الله مصباح يزدي اينگونه برداشت شد كه مردم با رأي دادن، انتخاب نميكنند بلكه تنها نظرشان را به ولي فقيه ميگويند.[2]

طبيعي است اين گونه موضع گيري انتقادات تندي را سبب شود . امام راحل در ابتداي انقلاب اسلامي ايران، نوع حكومت را به رفراندوم گذاشت و رأي ملت را براي هر انتخاباتي ميزان دانست . همچنين خداوند در قرآن كريم وعده فرموده كه "حال قومي را تغيير نميدهد تا آنان خود را تغيير دهند."(سوره رعد – 11) اين سخن به دخالت تعيين كننده مردم در سرنوشت شان است.طبيعتا عزلت و گوشه نشيني علي (ع) بعد از وفات پيامبر به دليل انتخاب غلط مردم بود نه خواست خدا بدون دخالت نظر مردم. از سوي ديگر، با درك عنصر زماني نبايد در اين شرايط از عدم اهميت داشتن خواست مردم سخن گفت زيرا با دافعه افكار عمومي مواجه ميشود و نيز تخريب ها و جنگ رواني كه دشمن در طول اين سه دهه از عمر انقلاب عليه روحانيت به راه انداخته است، باور پذيرتر ميشود.

نمونه ديگر از اين دست، نقل قولي از آيت الله نوري همداني است كه آن هم چندي پيش در محافل خبري جنجال برانگيز شد. وي در ديدار جمعي از مردم دزفول در رد صوفي گري گفت: "صوفيان آمدند به جاي اهل بيت (ع) مرشد، قطب و خانقاه ساختند و افرادي چون شيخ عطار، بايزيد بسطامي، معروف كرخي، شقيق بلخي، جنيد بغدادي، فضيل ابن اياز و مولانا جلال الدين محمد بلخي معروف به مولوي جزو هفتاد و دو فرقه صوفيه‌اند كه همه راه باطل رفته‌اند و دشمنان اهل بيت (ع) هستند. "[3]

اينگونه نقلها خصوصا از جانب يك مرجع تقليد در وقتي كه همه دنيا به شاعر عارفي چون مولوي ميبالد، به تضعيف جايگاه روحانيت و جدايي جوانان از روحانيت منجر ميشود.

در مقابل،آيت‌الله كعبي، عضو مجلس خبرگان رهبري بر خلاف ديدگاه آيت‌الله نوري همداني معتقد است، مولوي نقطه‌ تلاقي عقل و عشق براساس موازين اسلام و جايگاه محبت اهل بيت(ع) است. [4]

تاليف: فخرالدين مهجور



[1] سايت ويكي پديا

[2] روزنامه شرق 11/10/84

[3] خبرگزاري ايكنا مرداد86

[4] همان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر