۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

کدام روح؟ کدام روحانی؟

نقد روحانیت، آن هم در کشوری که هسته اصلی فکری و تصمیم گیری آن را روحانیون تشکیل می دهند، در نگاه اول کار چندان ساده ای به نظر نمی آید. از طرفی، با توجه به نیات منتقد و همچنین سطوح و سمت و سوی نقد، ممکن است تبعاتی قابل پیش بینی برای منتقد در پی داشته باشد و کار پرخطری می نماید. از این رو کمتر شاهد انتشار چنین متونی در رسانه ها هستیم؛ مگر آنکه طیف اپوزوسیون در خارج (که تا حد زیادی مصونیت دارد) و یا صاحبان رسانه ها در داخل، (غالباً) به قصد تخریب فرد یا گروهی از روحانیون مخالف، مطالبی یک جانبه منتشر می کنند و به نوعی با هم زورآزمایی می کنند.

اما این بار فرق می کند. بنابراین قبل از ورود به چنین حوزه ای (نقد روحانیت) لازم است ابتدا چند مورد را روشن کنیم. اول آنکه خوانندگان گرامی باید توجه داشته باشند که نقد همیشه به قصد تخریب نیست و منتقد هم همیشه دشمن نیست. نقدی که سازنده و از روی دلسوزی باشد، موجب پیشرفت و تعالی می شود. دوم آنکه نگارنده این مقاله به دور از هرگونه وابستگی سیاسی (چه در خارج و چه در داخل کشور) سعی در آگاهی بخشی و افزایش بینش مخاطبان را دارد. لذا انتظار می رود خوانندگان بدون هرگونه تعصب و تنها بر اساس واقع بینی (نه خوش بینی و نه بدبینی) مقاله را مطالعه کنند. و سوم آنکه پاک کردن صورت مسئله، راه حل اشتباهی است، بنابراین از آنجا که در ابتدای راه، مطمئناً حرکت بدون نقصی نخواهد بود، اما ضرورت پرداختن به چنین مباحثی آن هم در یک کشور اسلامی، می تواند به نقاط قوت آن کشور تبدیل شود. لذا انتظار می رود روحانیون نیز به نقد نگارنده پرداخته و با نظرات و پیشنهادات سازنده خود، فضای تفکر و اندیشه را برای اهل تعقل در جامعه باز کرده تا روح تازه ای به ذهن مردم دمیده شود، و چه خیری بهتر از این که نصیب روحانیت خواهد شد؟

لغت روحانی، از ریشه روح گرفته شده است و به پیشوای مذهبی با تقوا اطلاق می شود. بدین ترتیب مسائل مادی و ظاهری یک کشور را که دنیای مردم را می سازد، می توانیم در حوزه سیاست خلاصه کنیم و همچنین مسائل دینی و مذهبی و باطنی که آخرت مردم را می سازد، علی الظاهر هر دو در اختیار لوکوموتیوران روحانیت قرار گرفته و مسافران این قطار در آرزوی رسیدن به زیارتگاه عاشقان، بلیط های این قطار را پیش خرید کرده اند.

نکته ای که من می خواهم به آن اشاره کنم این است که اگر شخصی از طبقه اول ساختمانی سقوط کند، تنها با جراحاتی سطحی و حداکثر با شکستگی استخوان مواجه خواهد شد، اما اگر از طبقه ششم ساختمان پایش بلغزد و سقوط کند، احتمال زنده ماندن او ناچیز است. این موضوع در همه ابعاد این دنیا صادق است. دشمن دانشمند بسیار خطرناک تر از دشمن احمق است و دزد زیرک همیشه بدتر از دزد نادان است و ...

آیا می شود گفت که همه کسانی که به دانشگاه می روند انسانهای خوبی هستند یا می شوند؟ بسیاری از آنان از علم خود در راه شر استفاده می کنند. همیشه بوده اند پزشکان و دانشمندان و ادیبانی که در خدمت دشمنان بوده اند. آیا می شود گفت که هرکه مدرک مهندسی دارد پس کلاهبردار نمی شود؟ معلوم است که نه. چون به هیچ وجه این دو به هم ارتباطی ندارند. به همین ترتیب هر کسی آدم حوزه رفته ای که با هوش سرشار و حافظه قوی خود ظاهر و تاریخ دین را حفظ کرده باشد و به مدد تسلط واژه ای و فن سخنوری اش که فنونی اکتسابی هستند انحصارگرایی دینی به راه بیاندازد، نمی تواند تضمین کننده مصونیت وی از خطا و معصیت باشد. از طرفی طیف روحانیت در ظاهر ممکن است خیلی شبیه به هم باشند، اما تفاوت ها در لایه های درونی تر است و نیاز به تعمق و اندیشه دارد. اینجاست که بنده از روحانیون گله دارم که چرا این مسائل را برای مردم بازگو نمی کنند و یا به سادگی از کنار آن می گذرند؟ به نظر من این وظیفه روحانیت است که برای حفظ اصالت خود و آگاهی بخشی به مردم، باید روشهای محک زدن را به مردم بیاموزد و خودش در مقابله با روحانیون به انحراف کشیده شده پیش قراول باشد. وگرنه در ذهن امثال من این ذهنیت به وجود می آید که خدای ناکرده روحانیت هم در درون خود مافیایی دارد که اجازه نمی دهد کسی با آن مخالفت کند. این یعنی مرگ روحانیت. پس تا این اتفاق رخ نداده، هیچ کس بهتر از خود روحانیون دلسوز نظام نمی تواند جلوی اینگونه انحرافات را بگیرد.

اگر به توصیه های پیامبر اسلام (ص) توجه کنیم، باید قبول کنیم که اصلی ترین دشمنان اسلام و نظام، در ردیفهای اول نماز جمعه نماز می خوانند. می دانم که بسیار دردناک است، بسیار غم انگیز است و حتی با فکر کردن به این موضوع مو بر تن هر انسان پاک طینتی راست می شود، اما واقعیت را باید پذیرفت. اما چه کسی باید خیر و شر را از هم جدا کند؟ چه کسی باید تعداد اندک روحانیون واقعی را از سایرین که در لباس و کلام شبیه به هم هستند را از هم جدا کند؟ قطعاً خود مردم باید این کار را بکنند، اما راه آن را باید به آنها یاد داد. باید این واقعیت را به مردم گوشزد کرد. پنهان کاری نه تنها کمکی نمی کند، بلکه ممکن است قطار عاشقان را به دره هولناکی رهنمون سازد.

"بگو ای اهل کتاب، به ناحق در دین تان غلو و بزرگ نمایی مکنید و از خواهش های نفسانی قومی که از دیرباز گمراه و حیرانند تبعیت مکنید، زیرا آنان بسیاری را منحرف کردند و خود نیز گم کرده راه و حیرانند" (مائده: 77)

اما اگر روحانیون که کارشناس موضوع هستند این کار را نکنند، در درجه دوم بر هر مسلمانی واجب است که اگر انحرافی می بیند آن را مطرح کند و از پیشروی آن جلوگیری کند. من هم بر خود واجب می دانم که این کار را بکنم اما به این امید که علمای واقعی دین به کمک من آمده و از بنده حمایت کنند.

چطور می شود تحمل کرد که یک نفر بیاید بر خلاف سیره پیامبر اسلام (ص) و سایر پیامبران الهی (س) با تعصب و خشونت بی نظیر خود و با تحقیر آنان، بارها و بارها برای هزاران نفر سخنرانی کند و با افتخار برای میلیون ها نفر بیننده تلویزیونی هم سخنرانی های این شخص پخش شود؟ این چه درسی جز اشاعه خشم و کینه در بین ملت جوان ما خواهد داشت؟ کسی بیاید از امیرالمومنین حرف بزند و در همان دم، کلام و رفتار علی (ع) را نقض کند! از اسلام حرف بزند و در لحظه نص صریح قرآن را زیر پا بگذارد! چه کسی مسئول است؟ اگر از علی حرف می زنی پس چرا ذره ای جوانمردی در وجودت نیست؟

از احکام دین، آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد، برای شما تشریح کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم «که دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی نکنید» (شوری: 13)

اما رسانه ملی، سخنرانی یک نفر را پخش می کند که با لحن بسیار زشت، با توهین به سایر ادیان و پیروان سایر پیامبران الهی، با گسترش تبعیض و خشن جلوه دادن اسلام، خود را فرا قرآن نشان داده و با حرفه ای گری تمام تفرقه افکنی می کند. کدام پیامبر و امامی اینگونه طعنه آمیز و نیش دار نسبت به دیگران صحبت کرده که تو می کنی؟ کجا پیامبر خدا اینگونه به پیروان سایر ادیان زخم زبان زده و آنها را دشمن اسلام جلوه داده که تو می کنی؟ آیا تو خود را بالاتر از پیامبر و کلام خدا می دانی؟ پس چرا از علم و دانش و توانایی خودت در خلاف جهت کلام خدا سوء استفاده می کنی؟ اجازه دهید جواب آن را فعلاً ندهم، اگرچه روشن است.

چرا این افراد در کشور اسلامی ما اجازه و جرأت حرف زدن و بلکه سخنرانی پیدا می کنند و با جسارت تمام و با غرور و افتخار می آیند و دین و جامعه ما را به انحراف می کشند؟ برای اینکه تا حالا هیچ کس دست این عده را رو نکرده و آنها توانسته اند یک «انحصارگرایی دینی» در میان خودشان تشکیل دهند. اما دین خدا محبوس نمی شود و در انحصار در نمی آید.

من سربسته گفتم تا متولیان و روحانیون و دانشمندان و عالمان واقعی دین، خود این مسیر را دنبال کنند، اما اگر لازم باشد، ناگزیر ممکن است نام افراد و مصادیق و مستندات انحرافاتشان را تحت عنوان «انحصارگرایان دینی» منتشر کنم.

روحانی واقعی از روح تغذیه می کند و روح زنده است و زنده می کند و زنده نشانه دارد ...

ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم یا جام باده، یا قصه کوتاه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر